قدس آنلاین - حالا که رژیم نفس های آخرش را می کشید، تبعید را شکسته و به میان ایلش بازگشته بود. روز ۲۱ بهمن ۵۷ به تهران آمد و هر طور بود به دیدار امام «ره» رفت تا حمایتش را از دولت موقت اعلام کند. می گفتند قصدش از بازگشت، سرو سامان دادن به وضعیت ایل قشقایی است. در استان فارس دهان به دهان چرخیده بود که عشایر قشقایی هنگام بازگشت او در استقبالش سنگ تمام گذاشته اند.
مدت زیادی از برگشتنش به ایران نمی گذشت. بزرگ ایل قشقایی ۲۵ سال پیش به اجبار حکومت پهلوی، ایران را ترک کرده بود و حالا که رژیم نفس های آخرش را می کشید، تبعید را شکسته و به میان ایلش بازگشته بود. «خسروخان صولت قشقایی» که حالا خود را ایلخان می دانست، از دنبال کردن راه مصدق گفته و قول داده بود اقتدار قشقایی ها را به آنان برگرداند. شاید هنوز حال و هوای نا آرامی های دهه ۲۰ و ۳۰ را در سر داشت ... شاید گمان می کرد آنچه را که آن سالها نتوانست به دست بیاورد و تمام قدرت و امکاناتی را که سال ۱۳۳۲ از دست داد، حالا و با سقوط پهلوی ها می تواند از آنِ خود کند.
بازگشت به ایل
«خسروخان» -زاده ۱۲۹۶- چهارمین پسر «اسماعیل خان صولت الدوله» بود. پدرش وکیل مجلس شورای ملی بود و هم ایلخان ایل قشقایی و شخصیتی با نفوذ به شمار می رفت. همین نفوذ و شهرت هم سرانجام، کار دستش داد. رضا شاه می خواست دامنه قدرت حکومت مرکزی را گسترش دهد و بنا را گذاشته بود بر حذف چهره های صاحب نفوذ در مناطق مختلف کشور. «صولت الدوله» نیز سر همین ماجرا مانند بسیاری از خوانین دیگرکلاهش با حکومت رضا خان توی هم رفت و در نهایت به زندان افتاد، بخش وسیعی از اموالش مصادره شد و خانواده اش از جمله «خسروخان» نیز در تهران تحت نظر قرار گرفتند. وضعیت آنها و ایل قشقایی حتی با مرگ «صولت الدله» در ۱۳۱۱ تغییر چندانی نکرد. سال ۱۳۲۰ اما پهلوی ها آنقدر گرفتاری و دغدغه داشتند که خان زاده های قشقایی را فراموش کنند. برای همین «خسروخان» و برادرش یکباره تهران را ترک کرده و به میان ایل خود بازگشتند.
بازگشت به سیاست
«خسروخان» و برادرش «ناصرخان» که پس از سالها دوری از ایل دوباره هوای هندوستان به سر فیلهایشان زده بود، دو سال زمان نیاز داشتند تا سران طوایف و عشایر مختلف قشقایی را گرد خویش جمع کنند و از سویی با «بویراحمدی» ها از در دوستی درآیند و برگردند به دوران ایلخانگری و ایلخان بازی! حاصل این اقدام آنها نبرد مشهور «سمیرم» بود که میان بویراحمدی ها و قشقایی ها از یک سو و قوای دولتی از سوی دیگر در گرفت. حتی قشقایی های امروز نیز «خسروخان» را از جمله جنگاوران شجاع این نبرد می دانند که در فتح پادگان دولتی رشادت های زیادی به خرج داده است هرچند که بر خلاف آنها «بویراحمدی» ها معتقدند جنگاوران بویر احمدی فاتح اصلی نبرد بوده و «خسروخان» فقط هنگام غارت اسلحه های پادگان و غنایم جنگی سر رسیده است! نتیجه این نبرد جدای از کشته هایی که از دوطرف گرفت و به شکست نسبی قوای دولتی انجامید، بازگشت دوباره فرزندان «صولت الدوله» به عرصه سیاست بود. خسرو خان پس از این واقعه با زد و بندهای پشت پرده توانست دو دوره به مجلس شورای ملی راه پیدا کند و مانند پدر در قامت یک ایلخان سیاستمدار ظاهر شود. حالا فرصتی دست داده بود تا ثروت، اموال، املاک و شکوه خانوادگی از دست رفته را بازگرداند. البته اگر این مشغله ها اجازه می داد «خسروخان» شاید در فرصت مناسب به شکوه ایل قشقایی هم می اندیشید!
وفاداری به چی؟
در جریان ملی شدن صنعت نفت، «خسروخان» از جمله نمایندگان طرفدار «مصدق» بود و حتی در جریان تشکیل کمیسیون ویژه نفت از سوی «مصدق» به عنوان عضو و منشی کمیسیون فعالیت می کرد. «خسروخان» و برادرش البته نه تنها در ماجرای ملی شدن نفت بلکه بعدها و در جریان اختلاف میان شاه و نخست وزیر، طرف «مصدق» را گرفته و جلوی «محمد رضا» پهلوی درآمدند. همه این ماندن در کنار مصدق به ماجرای وفاداری شان بر نمی گشت، آنها دوباره احساس خطر کرده بودند و مثل روز برایشان روشن بود که شاه جوان اگر حریفش مصدق و ملی گرایان را زمین بزند بلافاصله مانند پدرش سراغ آنها خواهد آمد. آخر ماجرا همان شد که حدس زده بودند، کودتای ۲۸ مرداد، سقوط مصدق و بازگشت شاه به ایران دوباره عرصه را بر آنها تنگ کرد. »کروملیت روزولت» طراح کودتای ۲۸ مرداد در این باره نوشته است: «شاه از برادران «قشقایی» بابت حمایت از مصدق بسیارعصبانی بود و به من گفته بود اینها نباید در ایران بمانند». برای همین هم «ناصرخان» و «محمد حسین خان» بار و بنه شان را جمع کرده و با حکم تبعید راهی سوییس و سپس آمریکا شدند. «خسرو خان» اما اندیشه های دیگری در سر داشت.
ایتالیا- آلمان
تبعید را نپذیرفت و برگشت میان ایل تا هم جایش امن باشد و هم دوباره دست به اسلحه ببرد و جنگ و گریز با نیروهای دولتی را آغاز کند. دولت زاهدی اعلام کرد «خسروخان» تبعیدی است و باید از کشور خارج شود و پس از آن نیز همه عشایر ایران و اول از همه قشقایی ها باید سلاحایشان را تحویل دهند. «خسروخان» این بار هم مانند سال ۱۳۲۲ روی حمایت ایل حساب کرده بود و تهدید می کرد بزودی ۴۰۰ هزار از عشایر قشقایی علیه دولت دست به اسلحه خواهند برد. اما ظاهراً در محاسباتش دچار اشتباه شده بود. جز عشیره اصلی و خانوادگی، دیگربخش های ایل و سران آن چندان با او همراهی نکردند. سرانجام «خسروخان» به تبعید و مصادره دوباره اموال و املاکش تن داد و ابتدا به ایتالیا و سپس آلمان رفت.
اس دی راتر۴
پس از انقلاب، بازگشت از تبعید و اعلام همبستگی ظاهری با مردم، پشت پرده اما دنبال کارهای دیگری بود. اسناد لانه جاسوسی که رو شد، حتی قشقایی هایی که از بازگشتش استقبال کرده بودند فهمیدند ایلخان ۶۰ و چند ساله شان با نام مستعار «اس- دی- راتر۴» سالهاست با آمریکایی ها زد و بند دارد و دنبال چیزی مثل کودتاست. بهانه بازگرداندن شکوه و اقتدار قشقایی ها مانند سالهای ۱۳۲۰ به بعد دیگر به دادش نرسید. در «فیروز آباد» خیلی تقلا کرد تا آدمهای صاحب نفوذ را وادار به کاری کند اما حتی افراد ایل و طایفه خودش نیز چندان روی خوشی به او نشان ندادند.
آمریکا هیچ غلطی نمی کند
اگرچه در اسناد لانه جاسوسی مدرکی در باره حقوق گرفتن از «سیا» پیدا نشده بود اما خود او پس از دستگیری در اعترافاتش از پولهایی ماهانه، گزارش هایی که به «سیا» داده بود، ارتباطش با «مدنی» و «بنی صدر» به سفارش آمریکاییها و غیره گفت. سال ۵۹ یک بار دستگیر شده بود اما با تلاشهای «بنی صدر» آزاد شده و قول داده بود شورش هایی را در منطقه فارس تدارک ببیند. نتیجه همه تلاشهایش ناآرامی های مختصری بود که در استان فارس بوقوع پیوست و زود سرکوب شد. در پایان اعتراف هایش و پیش از اعدام در سال ۶۱ گفته بود: «من با حمایت های همه جانبه ای که از سوی آمریکا می شدم و همکاری های زیادی که عناصر ضد انقلاب اسلامی با من داشتند، نتوانستم همکاری مردم را جلب کنم ... از نزدیک لمس کردم که واقعا آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».
نظر شما